
به مناسبت روز بزرگداشت حکیم عالیقدر ملاصدرا مطلب برداشت شده از شبکه تبیان تقدیم کاربران محترم می گردد
معرفی شخصیت:
محمد بن ابراهیم قوامی شیرازی ملقب به صدر المتالهین یا ملاصدرا در ظهر روز نهم جمادی الاولی سال 980 قمری دیده به جهان گشود.پدر او خواجه ابراهیم قوامی مردی پرهیزگار دیندار و دوستدار و حامی دانش و معرفت بود.در زمان حیات ملاصدرا, شیراز دارای حكومت مستقلی بود و حكمرانی آن به برادر شاه واگذار گردید كه ، پدر ملاصدرا بعنوان معاون او و دومین شخصیت مهم آن منطقه به شمار می رفت, و به نظر می رسید تنها موهبتی كه خداوند به او ارزانی نداشته است داشتن فرزند باشد. اما بالاخره خداوند درخواست ها و دعاهای این مرد پاك و زاهد را بی جواب نگذاشت و بهترین پسران را به او ارزانی كرد كه او را محمد ملقب به صدرالدین نام نهاد به آن امید كه عالی ترین شخصیت مذهبی گردد. در دوران جوانی, صدرالمتالهین جوان با شیخ بهایی آشنا گردید كه سنگ بنای شخصیت علمی و اخلاقی ملاصدرا توسط این دانشمند جهاندیده كم نظیر بنا نهاده شد. و تكمیل این بنای معنوی را استاد دیگرش دانشمند سترگ و استاد علوم دینی و الهی و معارف حقیقی و اصول یقینی سیدامیر محمد باقر بن شمس الدین مشهور به میرداماد عهده دار گشت.
صدرالمتالهین حكیم خانه به دوشی بود كه به جرم آزادگی روح و فكر مجبور شد تا از پایتخت و پایتخت نشینان روی گرداند. وی در مقدمه كتاب اسفار دلایل بیزاری خود را از جاهلان فرزانه نمای زمان خود و عزلت و تصوف خویش را در كهك (روستایی دورافتاده در سی كیلومتری شهر مقدس قم) بیان داشته است.پس از بازگشت به شیراز شهرت صدرای شیرازی عالمگیر شده بود و طالبان حكمت از نواحی و اطراف برای درك فیض به حضورش می شتافتند. او خود در مقدمه اسفار می گوید: «..... بتدریج آنچه در خود اندوخته بودم همچون آبشاری خروشان فرود آمد و چون دریایی پر موج در منظر جویندگان و پویندگان قرار گرفت.
شرایط اجتماعی:
در زمان حیات ملاصدرا یعنی در اواخر قرن دهم و شروع قرن یازدهم هجری كلام و فلسفه از علوم رایج و محبوب آن زمان به شمار می رفتند. دلیل عمده گسترش این علم نسبت به سایر علوم آن زمان مانند فقه، ادبیات عرب، ریاضی، نجوم و طب و دیگر علوم و همچنین هنرهای رایج آن زمان مانند خط، معماری و كتیبه را می توان در شرایط اجتماعی آن دوران كه خود زاییده شرایط سیاسی حاكم بر كشور بود جستجو نمود. عدم وابستگی و استقرار ومركزیت حكومت وقت امنیت و آزادی خاصی را حكمفرما ساخته بودكه شكوفا شدن استعداد ها و گسترش هنر و علم را در پی داشت.
شخصیت فلسفی:
صدرالدین محمد در علوم متعارف زمان و بویژه در فلسفه اشراق و مكتب مشاء و كلام و عرفان و تفسیر قرآن مهارت یافت. او آثار فلسفی متفكرانی چون سقراط و فلاسفه هم عصر او، افلاطون، ارسطو و شاگردانش و همچنین دانشمندانی چون ابن سینا و خواجه نصرالدین طوسی را دقیقا بررسی نمود و موارد ضعف آنها را باز شناخت و مسایل مبهم مكاتب را بخوبی دانست. او اگر چه از مكتب اشراق بهره ها برد ولی هرگز تسلیم عقاید آنان نشد و گرچه شاگرد مكتب مشا گردید لیكن هرگز مقید به این روش نشد. ملا صدرا پایه گذار حكمت متعالیه می باشد كه حاوی ژرف ترین پاسخ ها به مسائل فلسفی است. ملاصدرا علاوه بر سالك و رهرو در عرفان بعنوان موفق ترین سالكین در فلسفه می باشد كه با طی كردن مراحل مختلف گنجینه با ارزشی را برای ساخت قلعه ای از دانش كشف نمود كه با نور جاودانی حقیقت می درخشد.
شخصیت عرفانی:
من وقتی دیدم زمانه با من سر دشمنی دارد و به پرورش اراذل و جهال مشغول است و روز به روز شعله های آتش جهالت و گمراهی برافروخته تر و بدحالی و نامردی فراگیرتر می شود ناچار روی از فرزندان دنیا برتافتم و دامن از معركه بیرون كشیدم و از دنیای خمودی و جمود و ناسپاسی به گوشه ای پناه بردم و در انزوای گمنامی وشكسته حالی پنهان شدم. دل از آرزوها بریدم و همراه شكسته دلان بر ادای واجبات كمر بستم.
با گمنامی و شكسته حالی به گوشه ای خزیدم. دل از آرزوها بریدم و با خاطری شكسته به ادای واجبات كمر بستم و كوتاهیهای گذشته را در برابر خدای بزرگ به تلافی برخاستم. نه درسی گفتم و نه كتابی تالیف نمودم. زیرا اظهار نظر و تصرف در علوم و فنون و القای درس و رفع اشكالات و شبهات و .... نیازمند تصفیه روح و اندیشه و تهذیب خیال از نابسامانی و اختلال، پایداری اوضاع و احوال و آسایش خاطر از كدورت و ملال است و با این همه رنج و ملالی كه گوش می شنود و چشم می بیند چگونه چنین فراغتی ممكن است... ناچار از آمیزش و همراهی با مردم دل كندم و از انس با آنان مایوس گشتم تا آنجا كه دشمنی روزگار و فرزندان زمانه بر من سهل شد و نسبت به انكار و اقرارشان و عزت و اهانتشان بی اعتنا شدم. آنگاه روی فطرت به سوی سبب ساز حقیقی نموده، با تمام وجودم دربارگاه قدسش به تضرع و زاری برخاستم و مدتی طولانی بر این حال گذرانده ام. سرانجام در اثر طول مجاهدت و كثرت ریاضت نورالهی در درون جانم تابیدن گرفت و دلم از شعله شهود مشتعل گشت. انوار ملكوتی بر آن افاضه شد و اسرار نهانی جبروت بر وی گشود و در پی آن به اسراری دست یافتم كه در گذشته نمی دانستم و رمزهایی برایم كشف شد كه به آن گونه از طریق برهان نیافته بودم و هر چه از اسرارالهی و حقایق ربوبی و ودیعه های عرشی و رمز راز صمدی را با كمك عقل و برهان می دانستم با شهود و عیان روشنتر یافتم. در اینجا بود كه عقلم آرام گرفت و استراحت یافت و نسیم انوار حق صبح و عصر و شب و روز بر آن وزید و آنچنان به حق نزدیك شد كه همواره با او به مناجات نشست.
آثار:
1- الحكمه العرشیه
2- الحكمه المتعالیه فی الاسفار العظیمه الاربعه
3- المعه المشرقیه فی الفنون المنطقیه
4- المبدا و المعاد
5- المشاعر
6- المظاهر الالهیه فی الاسفار علوم الكاملیه
7- الشواهد الربوبیه فی مناهج السلوكیه
8- التصور و التصدیق
9- الوریده القلبیه فی معارفه الربوبیه
10-اسرار الایات و الانوار البینات
11-دیوان اشعار
12-حدوث العالم
13-اكسیر العارفین فی المعارفه طریق الحق و الیقین
14-اعجاز النعمین
15-كسرالاصنام الاجاهلیه فی ذم المتصوفین
16-مفاتیح الغیب
17-متشابهات القرآن
18-رساله سه اصل
وفات:
حكیم وارسته در طول عمر 71 ساله اش هفت بار با پای پیاده به حج مشرف شد و گل تن را با طواف كعبه دل صفا بخشید و در آخر نیز سر بر این راه نهاد و به هنگام آغاز سفر هفتم یا در بازگشت از آن سفر به سال 1050 ه .ق در شهر بصره تن رنجور را وداع نمود و در جوار حق قرار گرفت، و در همانجا به خاك سپرده شد و اگر چه امروز اثری ازقبر او نیست اما عطر دلنشین حكمت متعالیه از مركب نوشته هایش همواره مشام جان را می نوازد.
« چیستی حکمت متعالیه»
1ـ تعریف فلسفه و تفاوت فلسفة اسلامی با فلاسفة عرب
فلسفه در اصل یونانی است به معنای « دوستی حكمت » و فیلسوف یعنی « دوستدار حكمت » . فلسفه در واقع یكی از مظاهر فرهنگی انسان است كه در كنار صنعت ، هنر ، دین و ... قرار دارد. اما فرق فلسفه با این مظاهر در این است كه به تنهایی استقلال ندارد. فلسفه، تأمل درباره تمام این مظاهر است و زمانی بروز پیدا می كند كه تعمق وجود داشته باشد. یعنی اگر ما مثلاً درباره صنعت تأمل كنیم، این، فلسفة صنعت می شود و .... . و این تعمق نوعی كوشش برای درك و فهم بیشتر است.
اصل فلسفه از یونان است و نام فلاسفه یونانی هم در منابع اسلامی و هم غربی ذكر شده است با وجود این، در سنت های ما، این فلاسفه حالت حكمای الهی را دارند؛ ولی در سنت های غربی بیشتر به جنبه علمی این افراد پرداخته شده و از گرایش های عرفانی و الهی آنها كاسته شده است. فلاسفه غرب بیشتر پیرو فلسفه ابن رشد هستند. به اینها « ابن رشدیان لاتین » گفته می شود. همین افراد بودند كه در قرون وسطی، فلسفه را تا حدودی از دین جدا كردند. اما فلاسفه اسلامی بیشتر پیرو سنّت ابن سینا و ابن عربی هستند . (1)
2ـ بنای فلسفی ملاصدرا
تعبیر حكمت متعالیه را عرفایی همچون قیصری، بسیار پیش از آنكه ملاصدرا آن را به كار برد، به استخدام گرفته اند. این اصطلاح حتی در آثار بزرگان فلسفه مشاء (Prepatetic) نظیر قطب الدین شیرازی نیز به چشم می خورد. اما با این حال، معنایی كه آنان از این تعبیر قصد می كرده اند و بهره می برده اند به هیچ وجه به معنایی كه در آثار ملاصدرا و شاگردان او می یابیم یكی نیست. پیروان، اتباع و شاگردان ملاصدرا معنایی بسیار دقیق را بر این اصطلاح بار كردند و آن را صرفاً به منظور اشاره به بنای فلسفی و ما بعدالطبیعی كه ملاصدرا تأسیس كرده بود به كار می بردند.از این رو، تدقیق در معنا و ویژگی های كلی حكمت متعالیه قابل بررسی مجدانه است.
تعالیم فلسفی مبتنی بر شهود عقلی اصطلاح حكمت متعالیه از دو بخش تشكیل می شود: حكمت و متعالیه به معنی بلندمرتبه و رفیع (exalted). گرچه ملاصدرا خود این اصطلاح را به كار برده است، ولی شهرت یافتن آن مدیون شاگردان بی واسطه و مع الواسطه اوست كه از این اصطلاح به عنوان نامی برای مكتب خاص استاد بهره جستند. یك نسل پس از ملاصدرا، ملاعبدالرزاق لاهیجی كه داماد و یكی از پرآواز ترین شاگردان وی بود، فلسفه استادش را «حكمت متعالیه» خواند. در دوره قاجاریه دلالت این اصطلاح بر مشرب صدرا، چنان رواج یافته بود كه سبزواری در كتاب شرح منظومه اصولاً هیچ حاجتی نمی دید كه وجه تسمیه مكتب استاد (مع الواسطه اش) را كه سبزواری می كوشد در مكتوباتش تعالیم او را شرح دهد ، بیان كند. اگر به آثار ملاصدرا نظر كنیم ، هیچ فقره ای را نمی یابیم كه او صراحتاً از مشرب فلسفی خود تحت عنوان حكمت متعالیه یاد كرده باشد. در واقع ملاصدرا این اصطلاح را به منظور اشاره و ارجاع به دو كتابش تحت همین عنوان به كار می گیرد. یكی شاهكار او ، «الحكمه المتعالیه فی الاسفار العقلیه الاربعه» و دیگری یكی از آخرین آثار یا شاید هم آخرین اثر اوست كه «الحكمه المتعالیه» نام دارد. حتی به كاربردن تعبیر «الحكمه المتعالیه» دركتاب «الشواهد الربوبیه» به جای آن كه اشاره و ارجاعی باشد به طریقه فكری او ، ارجاعی است به همان آخرین كتابش. این واقعیت كه تعبیر حكمت متعالیه را شاگردان و پیروان او به عنوان توصیف آموزه ها و تعالیم ملاصدرا به كار گرفتند به اقرب احتمال مرهون دو عامل بوده است:
الف) نخست عنوان كتاب اسفار،كه متضمن جهان بینی و مكتبی خود ملاصدرا را كه به استناد آنها حكمت متعالیه است.
ب) دوم،نه فقط عنوان چند مجلد از نوشته های او، بلكه نام مكتبی است كه او پدید آورد.
هر چند كه بر این نكته اخیر نمی توان بالصراحه دلیل و مدركی از آثار مكتوب یافت ، ولی امروزه همه اساتید سنتی ممتاز این مكتب در ایران این مطلب را تأیید می كنند؛ اساتیدی كه همگی آنان سنت شفاهی و سینه به سینه ای را اخذ كرده اند كه مكمل آثار مكتوب صدراست و این تأیید قوی ترین حجت است برای قبول نكته مذكور. به هر حال، تعبیر حكمت متعالیه اینك بر مشرب خاصی در حكمت سنتی دلالت دارد كه ملاصدرا آن را تأسیس كرد. این نام گذاری هم چیزی است كه در زمان خود او آغاز شد و تاكنون ادامه یافته است. باید گفت كه عنوان حكمت متعالیه برای طریقه ملاصدرا، نه فقط بنا به دلایل تاریخی، بلكه به این دلیل كه اساس تعالیم او به تمام معنا هم حكمی و فلسفی است و هم مبتنی بر كشف و شهود عقلی وجود متعال و در نهایت بدان موجود رهبر است، مناسب ترین عنوان برای این مشرب است. لذا ، تسمیه این مكتب به حكمت متعالیه هم وجه تاریخی دارد و هم وجه فلسفی.
3ـ شناخت حقایق موجودات
برای فهم این مطلب كه خود ملاصدرا چه تعریفی از حكمت متعالیه ارایه می دهد ، باید ببینیم كه او حكمت و فلسفه را چگونه تعریف می كند. هنگامی كه او از حكمت سخن می گوید، در واقع در باره حكمت متعالیه حرف می زند، زیرا برای او حكمت حقیقی همان حكمت متعالیه ای است كه خودش بیان می كند. ملاصدرا، همچون قدمای فلاسفه اسلامی و بلكه بیش از آنان، شدیداً به تعریف و معنا كردن فلسفه و حكمت تمایل نشان می دهد. او این واژه ها را در موارد عدیده ای از آثارش به بحث می نهد و به كرات آنها را تعریف می كند. رسم او چنان است كه در تعریف خود از منابع پیشینیان شروع كرده و بعد به سبك و سیاق مخصوص خود دیدگاههای مختلف را با هم تلفیق و تركیب می کند. در یكی از معروف ترین تعاریفش حكمت را به عنوان وسیله ای توصیف می كندكه به مدد آن «انسان جهان می شود عقلانی ، مسایل جهان عینی و مشابه نظام هستی». در تعریف مفصل تری از فلسفه در كتاب اسفار، ملاصدرا دیدگاههای همه فیلسوفان، از افلاطون گرفته تا سهروردی را منعكس می کند و اظهار می دارد: «فلسفه استكمال روح آدمی است به مدد شناخت حقایق موجودات آن گونه كه هستند». میرزا مهدی آشتیانی ، یكی از پرآوازه ترین شارحان مكتب ملاصدرا طی قرن گذشته ، در حاشیه ای تفاوت میان «حكمت متعالیه» و مكاتب فلسفی پیشین را چنین تقریر میكند: « حكمت متعالیه مستلزم توحید وجود است: بر خلاف فلسفه مشاء كه فقط بر توحید واجب (الوجود) دلالت دارد و نه توحید وجود». اگر تعاریفی را كه صدرا از حكمت ارایه می دهد ، مطابق نظری كه آشتیانی در حاشیه مذكور آورده تحلیل كنیم، معلوم خواهد شد كه مفهوم حكمت كه فی الواقع چیزی جز همان حكمت متعالیه نیست ـ با خرد یا دانایی كه بر یك بنیان ما بعد الطبیعی محض مبتنی است و از طریق شهود عقلی حاصل می شود، مساوق است و در عین حال در كسوتی عقلانی (ولی البته نه عقل گرایانه وابسته به «اصالت عقل» و التزام به كار برد ادله و براهین عقلی) ظاهر می شود.
4ـ اشراق، استدلال و وحی
سه مبنای اساسی هست كه حكمت متعالیه بر آنها مبتنی است:
١-٤) كشف یا ذوق یا اشراق.
٢-٤) عقل یا استدلال.
3-٤) شرع یا وحی.
اجتماع و تألیف معارفی كه از این سه مبنا و مبدأ حاصل می شود، كاری است كه ملاصدرا صورت داد. او در این تألیف در پی آن است كه معارف مختلفی را كه از منابع زیر برای آدمی حاصل می شود با یكدیگر سازگار كند: مكتب اشراق ، حكمت عقلی (كه صدرا آن را با فلسفه مشاء یكی می داند) و علوم دینی از جمله الهیات (یا علم كلام). اینها شاخه های علوم سنتی اسلامی را تشكیل می دهند كه اگر حكمت متعالیه را با هر یك از آنها مقایسه كنیم ویژگی ها و مشخصه های آن وضوح بیشتری خواهد یافت. به هنگام بحث در مورد منابع آموزه های ملاصدرا، در می یابیم كه تعالیم او تا چه اندازه با معارف عرفا، بویژه ابن عربی، صدرالدین قونوی، عبدالرزاق كاشانی ، داوود قیصری و دیگر بزرگان مكتب ابن عربی ، نزدیكی و ارتباط دارد. اگر تعالیم ملاصدرا با آموزه های عرفای مذكور مقایسه شود، می توان گفت كه ما بعدالطبیعه ایشان، روایت و نسخه ای عقلانی شده است از شهود روحانی شان (1)
در مورد ابن عربی خصوصاً، این مابعدالطبیعه، خود را به صورت ضربات فراوان بارقه هایی عیان می سازد كه هر یك جنبه ای از دورنمای واقعیت فرجامی را روشن می كند. این بارقه های نورانی را ملاصدرا ـ و همین طور تاحدی امثال قیصری، پیش از او ـ به یك نور مستمر تر و پایدارتر تبدیل كرد. ملا صدرا به دنبال آن است كه شرح و توضیحی فیلسوفانه تر و سامانمند تر ارایه دهد؛ براهینی منطقی عرضه دارد و جنبه هایی را شرح دهد كه متصوفه بزرگ پیش از او یا در مورد آنها سكوت كرده یا صرفاً به عنوان موهبتی ملكوتی (عرشی / الهی) و ثمره شهود و روحانیشان اجمالاً از آن یاد كرده اند.
هیچ نكته اساسی نیست كه ملاصدرا در مورد آن با ابن عربی مخالفت كند. صدرا بیشتر در برابر فیلسوفان مشاء و اشراقیون می ایستد. اختلاف نظر او با ابن عربی فقط در مورد چند مسأله، نظیر شر، اختیار و جبر است كه ملاصدرا در مورد آنها آرایی مغایر با نظرات ابن عربی اظهار می دارد. اما ملاصدرا مطالب فراوانی را مورد بحث قرار می دهد كه نه ابن عربی و نه مكتب او ، هیچ یك به صراحت متعرض آنها نشده اند ، هر چند كه اشاراتی تلویحی در مورد آنها در آثار وی به چشم می خورد. ملاصدرا برای ما بعدالطبیعه صوفیانه مكتب ابن عربی هم مبانی منطقی تر و سامانمندتری تأسیس می کند و هم برخی نظرات او را شرح و بسط می دهد. در واقع، ملاصدرا علاوه بر آنكه یكی از فیلسوفان و متألهان طراز اول عالم اسلام است ، یكی از مهمترین شارحان آثار ابن عربی و شاگردان وی محسوب می شود.
5 ـ تفاوت حکمت متعالیه با حکمت اشراق
مقایسه حكمت متعالیه صدرا با حكمت اشراق سهروردی نشان می دهد كه میان این دو ، هم وجوه اشتراك فراوانی هست و هم تفاوت هایی، كه هر دو ما را در درك بهتر حكمت متعالیه یاری می رساند. می توان گفت كه ملاصدرا در شخصیت خویش به نحوكاملتری انگار «متأله» ای را كه سهروردی معرف آن بود و در جهت عینیت بخشیدن به آن جهد بلیغ می كرد تحقق بخشید. توفیق ملاصدرا در تأسیس مبنایی عقلانی برای معرفتی كه از شهود روحانی نشأت می گیرد ، بیش از سهروردی بود. ملاصدرا در این كار خطیر بسیار مرهون سهروردی است ، زیرا او بود كه نخستین بار در این وادی گام نهاد. ملاصدرا این مسیر را تا به نهایت پیمود و توانست بر معضلات بسیاری ـ پیش از آنچه در وسع سهروردی بوده ـ فایق آید: مسایل تازه ای را طرح كند و سطوح ژرف تری را بكاود...
در مورد استفاده از منابع دینی هم باز میان حمكت متعالیه و حكمت اشراق تفاوتی وجود دارد. در این جا هم باید فضل سبق را از آن سهروردی دانست و او را به عنوان نخستین فیلسوف اسلامی ستود كه در مطاوی آثارش آیات قرآن را ذكر می كند و می كوشد تا راهی برای توفیق میان معانی و مدلولات آیات با مبانی و انگاره های حكمی بیابد. اما در این وادی هم باز ملاصدرا بود كه چنین رهیافتی را به انجام رساند و توفیق یافت تا قرآن و حدیث را با شروح و توضیحات حكمی خود به نحوی در آمیزد كه پیش از آن سابقه نداشت. در مورد استفاده از آیات و احادیث ، فرق دیگری نیز میان ملاصدرا و سهروردی هست؛ سهروردی فقط از آیات قرآن و احادیث نبوی بهره می جوید؛ ولی ملاصدرا علاوه بر قرآن و احادیث نبوی، به احادیث ائمه شیعه نیز متوسل می شود؛ نظیر فقراتی از نهج البلاغه حضرت علی (ع) و روایاتی كه در اصول كافی كلینی آمده است. افزون بر این ملاصدرا را باید (برخلاف سهروردی) یكی از مفسران برجسته قرآن به شمار آورد؛ مفسری همپایه مفسران طراز اول در تاریخ اسلام. ملاصدرا از این جهت (كه هم فیلسوفی بود صاحب مكتب و هم مفسری بود متبحر) در میان فیلسوفان مسلمان همتا ندارد. اگر در اختلاف میان ملاصدرا و سهروردی به مسایل جزیی تر و خاص تری توجه كنیم ، در می یابیم كه حكمت متعالیه در مسایل عدیده ای از حكمت اشراق فاصله گرفته است. به چند نمونه از مهم ترین این موارد اشاره می كنیم:
١ـ ٥) مهم ترین تفاوتی كه میان این دو مشرب فلسفی وجود دارد این است كه ملاصدرا قایل به اصالت وجود است و برخلاف او ، سهروردی قایل به اصالت ماهیت. این همان تفاوتی است كههانری كربن آن را زیر بنای انقلاب ملاصدرا در فلسفه اسلامی نام داده است. این اختلاف نیز به نوبه خود به اختلافاتی در دیدگاه این دو نسبت به مسأله تغییر و تحول ، تشكیك در موجودات ، معاد و مسایلی دیگر منجر شد.
٢ـ ٥) یكی دیگر از تفاوتهای صریح میان ملاصدرا و سهروردی در مورد عالم خیال است. در اینجا به همین مقدار بسنده می كنیم كه سهروردی نخستین فیلسوف اسلامی است كه اظهار داشت، این قوه در نفس انسانی مستقل از بدن است (تجرد) و لذا پس از موت جسمانی همچنان باقی است. با این حال سهروردی مدعی وجود مثال عینی و كیهانی این خیال متصل نیست؛ اما ملاصدرا معتقد به عالم خیال منفصل و نیز عالم خیال متصل هر دو است. این نظر ملاصدرا حاوی نتایج بسیار ژرفی در مسایل مربوط به بقای نفس و نشأت آن و معاد شناسی به طور كلی است.
٣ـ ٥) ملاصدرا در حكمت طبیعی نیز از نظرگاه سهروردی فاصله می گیرد و به نظریه هیولی و صورت ابن سینا باز می گردد ، اما این اندیشه را در پرتو اصل حركت جوهری تفسیر می كند كه خود یكی از پایه های اساسی حكمت متعالیه است. ملاصدرا از حركت جوهری در تفسیر و تبیین مسایل مختلف حكمت طبیعی و همچنین معادشناسی ـ كه در حكمت متعالیه با حكمت اشراق تفاوت دارد ـ مدد می گیرد؛ گر چه در معاد شناسی نیز همچون موارد دیگر ، تأثیری كه سهروردی برگردن ملاصدرا دارد آشكار است.
6ـ تفاوت میان حکمت متعالیه و مکتب مشاء
از حكمت اشراق گذشته ، به فلسفه مشاء ، ابن سینا نیز كه بنگریم خواهیم دید حكمت متعالیه صدرا بسیار مدیون آن و به خصوص مدیون بوعلی است. در واقع ملاصدرا خود یكی از شارحان و اساتید فلسفه مشایی است. شرح «هدایه» او كه شرحی است بر یكی از مؤلفات فلسفه مشاء قرن های متمادی به صورت كتابی درسی مورد استفاده طالبان اندیشه های سینوی و مشایی در سرزمینهای شرقی اسلامی بوده است. افزون بر این ملاصدرا یكی از دقیق ترین و عمیق ترین شارحان آرای شخصی ابن سینا بوده است. حواشی او بر شفا را شاید بتوان بهترین شرحی دانست كه تاكنون بربخشهای ما بعدالطبیعی این كتاب جاویدانی نگاشته شده است. اما به رغم دین سنگین مكتب مشاء برگردن حكمت متعالیه ، فرقهایی اساسی میان این دو وجود دارد كه به مهم ترینشان به صورت گذرا اشاره می کنیم:
١ـ٦) در حقیقت تفاوت اساسی میان تعالیم ملاصدرا و ابن سینا برخاسته از شیوه متفاوت ایشان است در پرداختن به بحث وجود شناسی. وجود نزد ملاصدرا حقیقی است ذو مراتب و در عین حال واحد اما ابن سینا گرچه به اصالت وجود در هر موجودی اذعان دارد ، ولی معتقد است وجود هر موجودی از وجود موجودی دیگر متباین است. افزون بر این ، ابن سینا صیرورت (و تحول) را روندی درونی می داند كه فقط بر اعراض موجودات تأثیر می گذارد و لذا منكر حركت جوهری است كه از بنیان های حكمت متعالیه به شمار می آید. «اضطراب در وجود» و اصطلاحی كه هانری كربن در توصیف تعالیم صدرا به كار می برد ، از جهان بینی فلسفی ابن سینا غایب است.
٢ـ٦) انكار حركت جوهری و ذات مراتب بودن وجود ، موجب می شودكه ابن سینا«مثل» (Ideas) افلاطونی و سلسله مراتب طولی و عرضی مثل وعقول را كه در تعالیم سهروردی و صدرا نقشی بسیار مهم دارند ، انكار كند. همچنین در پی انكار حركت جوهری است كه ابن سینا اتحاد عاقل و معقول را نیز منكر می شود.
٣ـ٦) ملاصدرا بر این باور است كه عشق، اصلی است كه در رگ های جهان جریان دارد و در تمامی مراتب و مراحل وجود جاری است. این سخن راز ورزانه البته در آثار ابن سینا هم یافت می شود، چنان كه مثلاً در رساله معرف او«رساله فی العشق» آمده است ، ابن سینا در هیچ جا به اثبات كامل این اصل نپرداخته و آن را به عنوان یك مبنا با فلسفه اش تلفیق نكرده است.
٤ـ٦) انكار حركت جوهری از سوی ابن سینا و قبول آن توسط ملاصدرا ، موجب شده است این دو فیلسوف در مسایلی نظیر خلود در بهشت و دوزخ ، «حدوث» یا «قدم» عالم و نیز مساله كیفیت رشد نباتات و حیوانات، رویكردهای كاملاً متفاوتی اتخاذ كنند. این امر باعث شده است كه در مسایل مربوط به وجود شناسی و حكمت طبیعی ، اختلاف نظرهای متعددی میان این دو فیلسوف به وجود آید.
٥ ـ٦) علاوه بر این، در علم النفس تفاوت هایی اساسی میان این دو است كه شاید از بقیه شاخه های فلسفة سنتی آشكارتر باشد. ابن سینا علم النفس را به عنوان شاخه ای از طبیعیات، حكمت طبیعی مورد بررسی قرار می دهد و عمدتاً در شرح و توصیف قوای نفس به آن می پردازد. برعكس او، ملاصدرا ، علم النفس را شعبه ای از الهیات می داند و تا حد زیادی به نحوی بی سابقه در فلسفه اسلامی با مسأله حدوث نفس، تكامل آن، نشئات پس از موت و كمال غایی آن برخورد می کند.
7 ـ معانی باطنی اعمال
وجوهی كه حكمت متعالیه را از علوم دینی و كلام متمایز می كند از همه روشن تر و آشكارتر است. موضع حكمت متعالیه در قبال علوم دینی موضع پذیرش كامل و تأكید مجدد بر تعالیم مأخوذ از آن است، اما همواره سعی می کند تا معانی باطنی آنها را برملا كند. به عنوان مثال ، ملاصدرا در تفاسیر قرآنی خود كه سهم عمده ای در حكمت متعالیه دارند، بر اصولی كه مفسران پیش از او در تفسیر داشته اند مجدداً تصریح و تأكید می كند و در ضمن مشرب باطنی و تأویلی می كند و همچنین مشرب باطنی و تأویلی خود را نیز بر آن می افزاید. گر چه ملاصدرا در زمینه فقه و احكام الهی (شرع) تألیف مستقلی ندارد اما در موارد عدیده ، همواره می كوشد تا معانی باطنی این احكام را بر ملا سازد. این امر به ویژه در مورد عبادات و مناسك مصداق دارد. ملاصدرا و پس از او بسیاری از شاگردان بلا واسطه و مع الواسطه اش، از ملا محسن فیض كاشانی و قاضی سعید قمی گرفته تا حاج ملاهادی سبزواری، می كوشند تا معانی باطنی اعمال و احكام و فرایض عبادی روزانه را تحت عنوانی كه به «اسرار العبادات» معروف است تبیین نمایند. یكی از وجوه افتراق حكمت متعالیه در مقایسه با مشرب های فلسفه اسلامی پیش از آن ـ و در این مورد خاص، تصوف ـ این است كه به معانی باطنی اعمال و افعال عبادی اسلامی و جزئیات آن ها می پردازد ، در حالی كه فیلسوفان اسلامی پیشین ، نظیر ابن سینا ، به معنای عبادات به شكل عام تری عنایت داشتند.
در مورد علم كلام، ملاصدرا و همه اتباع او با آن كه در این علم خبرگی دارند، با شیوه ها و روش های موجود در آن به مخالفت برخاستند. حكمت متعالیه تمامی مسایلی را كه كلام بدان ها می پردازد زیر چتر خود می گیرد و از این جهت به كلام می ماند؛ این در حالی است كه فیلسوفان مسلمان متقدم بر صدرا اصلاً به برخی از مسایل دینی و الاهیاتی مربوط به كلام نپرداختند.
ملاصدرا و شاگردانش، متكلمان را در حل معضلاتی كه مدعی حلشان بوده اند ناتوان می دانند. در حكمت متعالیه معضلات كلامی نیز پاسخ مناسب می یابند. راه حلهایی كه حكمت متعالیه برای مسایل كلامی ارایه می دهد نه از نوع راه حلهای مذكور در الهیات، بلكه كاملاً فلسفی هستند، و بسیار با روشهای كلامی تفاوت دارند.
8 ـ حیات جاویدان خرد
اگر بخواهیم حكمت متعالیه را به طور خلاصه تعریف كنیم باید بگوییم این حكمت دیدگاهی جدید در حیات عقلانی مسلمانان است كه تقریباً تمامی مكاتب فكری اسلامی پیشین را به نحوی متلائم در خود جمع آورده است. در این مكتب اصول و عقایدی و حیاتی ، حقایقی كه از طریق بینش روحانی و اشراقی فراچنگ می آیند و ابعاد مستحكم و دقیق منطق و استدلال عقلانی در یك كل واحد با هم تلفیق شده اند. حكمت متعالیه نظریه ای است كه فهم كامل و دقیق آن فقط در صورت وقوف و آگاهی نسبت به مكاتب فكری پیش از آن امكان پذیر است. با این همه ، این مكتب دارای وجوهی مختص به خود است ، مثلاً در این مكتب حكمت نظری و علم النفس از طبیعیات (حكمت طبیعی) جدا گردیده نیز تمایزی روشن میان امور عامه و امور خاصه افكنده شده است.
در حكمت متعالیه، همچون هر مكتب فكری سنتی اصیلی، به مسایلی فلسفی برخورد می كنیم كه همیشه مورد بحث بوده و پس از این نیز خواهد بود؛ اما صورت بندی این مسایل در مكتب صدرا كاملاً جدید است؛ چرا كه از منظر جدیدی نسبت به حق (الحق) ناشی می شود. در حول و حوش تولد این مكتب ، در نقطه ای خاص از حیات یك سنت جاری و زنده فكری، مسایل جاودان و ماندگار حكمی ، نیازمند آن بودند كه به مدد خلاقیتی تمام عیار پاسخ هایی تاره بیابند و موضوعاتی تازه بر آنها افزوده شود. چنین فرآیندی موجب تكوین مكتبی شد كه هم نو بود و هم سنتی را كه از آن برخاسته بود تداوم می بخشید. حكمت متعالیه شاخه ای تازه بود بر درخت عقلانیت اسلامی،كه از آن انتظار می رفت نیازهای متفكران بخشی خاص از جامعه اسلامی و دوره ای از تاریخ آن را كه هنوز در آنیم، ملحوظ دارد. این مكتب از آن رو پدید آمد تا در دور تازه وجود تاریخی این سنت، ضامن استمرار و بقای حیات عقلانی آن شود و بیان دیگری باشد از آنچه در تاریخ بشر سابقه ای دیرینه دارد، آن گونه خردمندی یا فلسفه كه هم جاودان است و هم عام: «حكمت ماندگار»؛ همان كه فرزانگان مسلمان از آن با عنوان «حكمت خالده» یاد می کنند، یا چنانكه در فارسی می نامندش: «جاویدان خرد».
نكاتي برجسته از فلسفه ملاصدرا در مقايسه با نظريات فلسفي قرون اخير در غرب


