مقدمه
دوران جنگ عراق و ايران يک مقطع مهم و برجسته در تاريخ معاصر ايران محسوب ميگردد. نحوه مقاومت ملت در اين جنگ، نتايج چشم گيري را براي کشور و تاريخ ما به ارمغان آورد، همان طوري که به عقيده برخي از صاحب نظران تاريخ، شکست عباس ميرزا در جنگ با روس در دوره قاجاريه، نقطه هزيمت و خودباختگي ملي در مقابل علم و سلاح برتر شد، ايستادگي مردم ما در مقابل تجاوز دشمن و تحمل سختيهاي هشت ساله دوران جنگ، ضمن شکست اهداف دشمن و حاميان او، فصل جديدي را در خود باوري و خود اتکايي ملي ايجاد کرد و شخصيت جمعي [1] و منش ملي [2] را به سطح بسيار شايستهاي ارتقاء داد. در بررسيهاي تحليلي تاريخ جنگها در جوامع مختلف، شکست و پيروزي عامل اصلي حرکت آن جوامع محسوب ميگردد و نگاه تحليلي بسياري از مورخين و نظاميان افراط گرا بر اين باور است که سرداران و فاتحان نبردها، شخصيتهاي اصلي شکل دهنده تاريخ بشر هستند و تاريخ اساسا چيزي جز تاريخ جنگها نيست، در اينجا قصد ما اين نيست که اين باور را داوري کنيم اما مروري بر اين باورها زمينه موضوع را شفاف مينمايد.
ويل دورانت در کتاب درآمدي بر تاريخ تمدن در همين زمينه مينويسد: اگر پيروزي شارل مارتن [3] در نبرد پواتيه [4] نبود چه عامل ديگري فرانسه و اسپانيا را از قبول اسلام بازميداشت؟ (دورانت، ويل، درآمدي بر تاريخ تمدن: 215)
هر چند ميليتاريسم [5] يا نظامي گرايي حاکم بر نگرش فوق، آن را در زمره نظريات افراطي و کم طرفدار قرار ميدهد اما يک نکته قابل توجه است و آن اين که در مقابل اين نظر افراطي، نظر تفريطي وجود ندارد به عبارت ديگر در مقابل مطلق کردن نقش جنگ در تاريخ، حذف و يا بياهميت شمردن جنگ، طرفدار و پيرواني ندارد.
در واقع اين يک اجماع نظري وسيع است که هر چند جنگ تنها محور بررسي تاريخ نيست و هر چند تاريخ بشر فقط تاريخ جنگ نيست اما قطعا يکي از عمدهترين محورهاي بررسي تاريخ، لاجرم جنگهاي موجود در طول تاريخ است، به طوري که حذف و يا بياعتنايي به آن هر گونه نظريه علمي در باب تاريخ و فلسفه تاريخ را از اعتبار مياندازد.
در هر حال جنگ امري است که از ابتداي حيات بشر همواره همراه او بوده و خواهد بود تاريخ تاکنون جنگهاي طولاني بسياري به خود ديده است. جنگ 8 ساله عراق عليه ايران نيز يکي از همين جنگها است. جنگهاي طولاني معمولا درگيريهاي با اهميت را نمايندگي ميکنند که وجود شکافي عميق و پر نشدني بين منافع طرفين و نيز فقدان برتري قطعي يک طرف که بتواند اراده خود را به ديگري تحميل نمايد، از مشخصات عمده آن است. در اين جنگها هر يک از طرفين به يک دسته از منابع قدرت خاص خود متکي است و يا از اتحادها و ائتلافهايي که نوعي موازنه قواي دراز مدت، با طرف ديگر برقرار ميکند، سود ميبرد. اما جنگ اخير عراق عليه ايران ويژگيهاي خاص خود را دارا ميباشد. يکي از اين ويژگيها تفاوت فاحش ماهيت و مضمون و مقصود دو اردوگاه ميباشد.
ويژگي ديگر تاکتيکها [6] و استراتژيهاي [7] هر دو جبهه است که کاملا با يکديگر متفاوتند. شناخت اهداف اين دو اردوگان و چگونگي دست يابي آنها به اهداف خود يک بررسي علمي است که به کمک منابع و اسناد و مدارک و تجزيه و تحليل آنها و با شيوهاي تاريخي نگري بايد به درک آن نائل آمد. به همين منظور وضعيت نيروهاي درگير را در سه مقطع ذيل مورد بررسي قرار خواهيم داد:
الف - مرحله نخست: هجوم نيروهاي مردمي، مقاومتهاي پراکنده و سازمان نايافته ولي جانانه رزمي به منظور تثبيت هجوم دشمن.
ب - مرحله دوم: آغاز عمليات فتح المبين و سلسله عمليات بعدي آن که منجر به عقب راندن دشمن گرديد.
ج - مرحله سوم: آغاز عمليات بدر، رمضان و فاو به منظور دور نمودن دشمن از مرزهاي بين المللي.
پی نوشته ها :
[1] Collective Character.
[2] National Characrte.
[3] Ch.Martel.
[4] (Poitiers) پواتيه يکي از شهرهاي مرکزي فرانسه است که نام جنگ نبرد پواتيه در منابع اسلامي «بلاد الشهدا» ذکر شده. مسلمين در اين نبرد که به سال 114 هجري قمري رخ داد شکست سختي خوردند و پس از آن تاريخ بود که پيشرفت آنان در فرانسه و اروپا متوقف گرديد.
[5] Militarism.
[6] Tactique.
[7] Strtegie.
تاريخ مختصر شکل گيري جنگ ايران و عراق
وقوع انقلاب اسلامي در ايران يک بار ديگر زمينه چالش و درگيري ميان ايران و عراق را مهيا ساخت. نظام سياسي جديد در ايران که بر اساس انديشه ديني و انقلابي پايه ريزي ميشد، به طور طبيعي براي مسلمانان منطقه و عراق حامل پيام بود. از اين رو عنصر ايدئولوژي خود به خود اختلافات في ما بين دامن ميزد. بدون توجه به ريشههاي قديمي اختلاف مرزي بين عراق و ايران که سابق بر اين موجب تنشها و درگيريهايي گرديده بود، در اين مرحله از تاريخ حيات دو کشور، صرف پيروزي انقلاب اسلامي با مضمون ايدئولوژي شيعي براي کشوري چون عراق با اکثريت مسلمانان شيعي ميتوانست مخاطره انگيز باشد.
پيروزي انقلاب اسلامي ايران تعادل قوا را در منطقه خليج فارس به نفع عراق تغيير داد. سقوط شاه که ژاندارم غرب در خليج فارس بود، خلأ قدرتي در منطقه خليج فارس به وجود آورد. صدام حسين براي تثبيت نقش خود به عنوان ژاندارم جديد خليج فارس در بهمن 1358 به انتشار منشور ملي اقدام کرد.
وي در اين باره گفت: «به عقيده ما تعهد کشورهاي خليج (فارس) به اين منشور به عنوان تعيين کننده چارچوب کل روابط في ما بين، امنيت خليج (فارس) را تأمين کند»
از طرف ديگر عراق با دامن زدن به نگراني بيمورد کشورهاي خليج فارس از انقلاب اسلامي ايران، توانست آنها را به طرف خود جلب نموده و عراق را به عنوان تنها سپر دفاعي در مقابل انقلاب اسلامي ايران معرفي کند. سعدون حمادي در اين زمينه طي نامهاي به سازمان ملل گفته است: «... اگر عراق سقوط کند، پس از آن تمام کشورهاي خليج عربي (فارس) سقوط خواهند کرد.»
صدام هنگامي که به قدرت رسيد که اوضاع بين المللي و منطقهاي براي دست يابي به اهدافش کاملا مساعد بود، از نظر بين المللي، غرب در پي سرنگوني ژاندارم وفادار خود، محمد رضا پهلوي و پيروزي انقلاب اسلامي، منافع خود را بيش از پيش در خطر ميديد. کشورهاي منطقه نيز با خطر صدور انقلاب اسلامي ايران روبرو بودند. در اين حال، دولتهاي منطقه و امريکا نيز بيميل نبودند که فردي چون صدام حسين، جمهوري اسلامي ايران را با ارتشي ضعيف و از هم پاشيده، وضعيت سياسي متشنج و درگير اختلافات داخلي، تنبيه نمايد. افزون بر اين، انعقاد قرارداد کمپ ديويد و انزواي سياسي مصر و سادات در جهان عرب موجب شد که مصر (و نه فقط جمال عبدالناصر) نقش سنتي خود را به عنوان رهبر جهان عرب از دست بدهد و اين موضوع، فرصت طلايي براي صدام فراهم نمود، تا عراق را جانشين مصر نمايد.
به طور خلاصه به نظر ميرسيد با توجه به شخصيت صدام، وقوع انقلاب اسلامي و سقوط رژيم شاه، شرايط منطقهاي خاورميانه و جهان عرب و وضعيت روابط بين المللي شرايطي مساعد براي وقوع جنگ و تجاوز نيروهاي بعثي عراق عليه ايران را فراهم ميآورد و اين «قادسيه صدام» امري اجتناب ناپذير بود. صدام براي امتناع افکار عمومي عراق و جهان عرب که امضاي قرارداد 1975 الجزاير را نشانه ضعف او در برابر قدرت ايران ميدانستند، در اولين فرصت مناسب، قرارداد را لغو نمود. وي در سخنرانيهايش، پيش از جنگ و در جريان حمله به ايران، همواره تأکيد مينمود که جنگ را براي لغو قرار داد الجزاير و استقرار دوباره حاکميت عراق بر اروندرود (شط العرب) آغاز کرده است.
در تاريخ 19 شهريور 1359 دولت عراق آن قسمت از اراضي را که ادعا مينمود بر طبق موافقت نامه 1975 الجزاير بايد به آن دولت مسترد ميگرديد، با توسل به زور به اشغال خود درآورد و اعلام نمودند که نيروهاي عراق به مرزهاي بين المللي رسيدهاند.
اما اهداف واقعي و نهاني دولت بعثي عراق عبارت بود از اشغال بخشهاي عرب نشين ايران، تا جريان پان عربيسم [1] منطقه، آن را حملهاي ايدئولوژيک به غير عربها تعبير نکند. هدف دوم، تسلط بر منابع انرژي و بالا بردن ريسک دفاع براي جمهوري اسلامي ايران و هدف سوم نيز اين بود تا با حمله و تضعيف جمهوري اسلامي، اعتماد غرب را به طرف خود جلب نمايد.
تجاوز نيروهاي مسلح عراق به ايران با اين توافق روشن صورت گرفت که به دليل درهم ريختگي حاصل از انقلاب، بيانگيزه بودن ارتش و اعلام سران آن و همچنين قطع ارسال سلاحهاي غربي به ايران، طي همان هفتههاي اول با حملات سريع و برق آساي نيروهاي عراقي به اتمام ميرسد. اما آن چه که در پيش بيني دولت بعثي عراق و نيروهاي غربي حامي آنها لحاظ نشده بود هجوم سريع مردم به سوي جبهههاي نبرد و تصميم به مقابله با اين تجاوز آشکار بود. مزيد بر اين، دستگاه رهبري عراق و غرب هنوز به درک روشني از ابعاد شخصيت رهبري انقلاب اسلامي به خصوص سازش ناپذيري و جسارت ايشان پي نبرده بودند، دو عاملي که پيروزي انقلاب اسلامي و هدايت جنگ تا مراحل نهايي مرهون آنها بود. لذا با اعلام تصميم حضرت امام (ره) مبني بر لزوم مقاومت و بيرون راندن دشمن از سرزمين اسلامي و نام گذاري اين جنگ به نام جنگ اسلام و کفر، هجوم مردم به جبههها آغاز شد.
پی نوشته ها :
[1] Panarabism.
مرحله دوم مقاومت، مقطع سالهاي 60 - 62
توجه به جنگ خارجي به عنوان مسئله اصلي پس از فراز و نشيبهايي که شرح آن رفت منجر به اين نتيجه گرديد که بايد بر پايه توان ملي و قدرت نظامي مردمي با دشمن مقابله نمود و او را به بيرون از مرزهاي بين المللي راند زيرا نه شوراي امنيت سازمان ملل متحد، نه سازمان جنبش غير متعهدها و نه سازمان کنفرانس کشورهاي اسلامي هيچ کدام درصدد منع متجاوز و دعوت به رفع تجاوز و در پي برقراري آتش بس و صلح نيستند براي اين منظور سلسله عمليات کربلا طرح ريزي گرديد و از مهرماه 1360، نوع جديدي از اقدام نظام تحت عنوان حمله غير کلاسيک به مرحله اجرا درآمد که با عمليات سابق متفاوت بود. در اين حملات، سپاه پاسداران و ارتش جمهوري اسلامي در کنار يکديگر و طي عمليات ثامن الائمه، طريق القدس، فتح المبين و بيت المقدس ضمن آن که مناطق وسيعي از اراضي تحت اشغال دشمن را از دست وي خارج کردند، توانستند به ميزان قابل ملاحظهاي ارتش عراق را منهدم نمايند.
پيروزيهاي به دست آمده که با شکستن محاصره آبادان در پنجم مهرماه 1360 آغاز شد و با عمليات فتح المبين شتاب فزايندهاي به خود گرفت، طي 7 ماه نبرد جانانه با همکاري مؤثر و کامل نيروهاي مردمي که به دستور قائد و رهبر خود به جبههها سرازير شده بودند، صورت گرفت به طوري که تعجب تحليل گران سياسي - نظامي جهان را برانگيخت، به ويژه آن که عملياتهاي انجام شده يکي پس از ديگري از جنبه نيروي انساني و يگانهاي درگير و عملياتي و همچنين وسعت جغرافيايي دامنه وسيعتري را شامل ميگرديد. اهداف مورد نظر اين سلسله عملياتها که عمدهترين آنها، آزاد سازي مناطق اشغالي و انهدام ارتش عراق بود تا پايان عمليات بيت المقدس به ميزان قابل ملاحظهاي تحقق يافت و سرزمينهاي اشغالي جنوب که مهمترين برگ برنده براي عراق محسوب ميشد، تقريبا به طور کامل آزاد شد. (اردستاني، حسين، 1 - 2 : 1374).
مرحله اول مقاومت، مقطع سالهاي 59 - 61
در اولين مرحله، مقاومتهاي پراکنده اما ايثارگرايانه نيروهاي مردمي در خرمشهر، حميديه و سوسنگرد و ساير جبههها موجب گرديد نيروهاي عراقي در مواضع خود زمين گير شدند و با توجه به شکاف زياد ميان عقبه و خطوط پدافندي و همچنين کمبود يگان براي پوشش مناسب مناطق تصرف شده، از فکر پيشروي بيشتر صرف نظر نمايند. ضمن آن که از اين پس، جلو رفتن به سادگي ميسر نبود، لذا از نيمه مهر ماه مشخص گرديد که جنگ برق آساي مورد نظر عراق کمترين برنامهاي براي آن نداشت و شايد تصور آن را هم نميکرد (مرکز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه 132 : 1372).
پس از توقف ارتش عراق، حملات چريکي و ايذايي به وسيله نيروهاي مردمي و پاسداران انقلاب اسلامي آغاز گرديد. اين حملات که با شبيخون و غافل گيري همراه بود، ضمن آن که ارتش عراق را شديدا در وحشت فرو برد، موجب شد با روحيهاي جديد، جبهه خودي به تدريج بازسازي و آماده اقدامات اساسيتر گردد. به واقع از جمله اهداف جنگهاي چريکي، ناکامي دشمن و بيرون آوردن جبهه خودي از آثار رواني تجاوز اوليه بود. در حالي که حملات چريکي در جريان وقوع بود، يک رشته عمليات جنگي کلاسيک برنامه ريزي شد که همگي ناموفق بودند. به دليل حضور بنيصدر در رأس فرماندهي کل قوا و با اتکا ايشان به ارتش، اين عملياتها که در 23 مهر ماه 1359 در محور دزفول (پل نادري)، 4 آبان 1359 در محور آبادان، 15 دي ماه 1359 در محور هويزه و در 20 دي ماه 1359 در محور جاده ماهشهر - آبادان انجام شد، همگي منجر به شکست شدند (دروديان، محمد، 92 - 115 : 1378 ).
جهت گيري واگرايانه رئيس جمهوري وقت (که فرماندهي کل قوا نيز از طرف رهبر انقلاب به وي تفويض شده بود) با نيروهاي بسيجي و سپاه پاسداران و عدم هماهنگي و عدم اعتقاد به جنگهاي غير کلاسيک به مرور موجب آشکار شدن [اختلاف] موضع ايشان با مواضع رهبري، نيروهاي مردمي و نيروهاي سپاه پاسداران گرديد در همان ابتداي جنگ وي طي سخناني درباره زمينههاي شرع جنگ اظهار داشت: «وقتي جنگ درگرفت، معلوم شد که يک دولت در دنيا نيست که اين جنگ را محکوم کند... اين، نشانه آن است که ما يک کارهايي کردهايم و يک جلوهاي از انقلاب به دنياي خارج نشان دادهايم که نتيجهاش اين انزواست و آن کارهاست که نبايد بشود.» (روزنامه انقلاب اسلامي، 23 مهر 1359)
در صحنه جنگ، مخالفت صريح و آشکار رئيس جمهور با سپاه پاسداران و اتکاء به ارتش به عنوان بازوي نظامي خويش، کارآمدي و انسجام را از اقدام در صحنه نبرد سلب کرد.
وي در مصاحبه با مجله «نوول ابزرواتور [1] » گفته بود: «اين ارتش است که دليرانه در برابر عراق از وطن دفاع ميکند نه پاسداران، ارتش سي بار از سپاه پاسداران، از هر نقطه نظر مهمتر و قويتر است» (خبرگزاري پارس، نشريه ويژه، 23 مهر 1359).
حذف سپاه از صحنه جنگ و عدم کمک تسليحاتي و لجستيکي موجب فشار مضاعف بر اين نيرو شد به گونهاي که فرمانده سپاه خوزستان در نامهاي خطاب به مسئولين نوشت: «اين چه سازمان رسمي شناخته شدهاي است که اسلحه انفرادي ندارد؟» (مرکز مطالعات جنگ، 551 : 1357).
ادامه اين واگرايي رئيس جمهور از رهبري و قواعد رفتاري انقلاب و احتمالا تلاش وي براي حذف رقبا و به دست گرفتن قدرت کامل، منجر به بحران داخلي و رودررويي طرفداران و مخالفان ايشان گرديد. به تدريج در استانها و شهرهاي مختلف کشور درگيريهايي به وقوع پيوست و تظاهرات و گردهماييهايي که اوج آن در 14 اسفند 1359 صورت گرفت موجب صحنههاي جديدي شدند که پس از آن با ورود مسلحانه نيروهاي سازمان مجاهدين خلق (منافقين) به صحنه و به حمايت از ايشان، جنگ اصلي در داخل به جريان افتاد.
پايان بحران داخلي که خلع رئيس جمهور از قدرت و نيز سرکوب سازمان مجاهدين خلق (منافقين) و فرار آنها به خارج از کشور به دست آمد، زمينه را براي توجه به جنگ به عنوان مسئله اصلي فراهم ساخت.
اما براي به دست گرفتن ابتکار عمل در جنگ، مانع ديگري نيز پيش رو وجود داشت و آن جنگ داخلي در کردستان بود، تمام اين اقدامات در يک ارتباط منطقي با يکديگر و به عنوان حلقههاي تکميلي تجاوز عراق، با هدف براندازي نظام انقلابي ايران صورت ميگرفت. روزنامه «وال استريت ژورنال» [2] در دوم اکتبر 1980 در همين رابطه نوشته بود: «حمله نظامي عراق به رژيم (امام) خميني، گام نخست صدام براي سرنگون کردن رژيم (امام) خميني است. مرحلهي دوم، دامن زدن به انقلاب در داخل ايران با مسلح کردن گروههاي قومي ايران است». (اردستاني، حسين، 101 : 1378)
عبدالرحمن قاسملو، دبير کل حزب دموکرات کردستان، در مصاحبه با مجله فرانسوي لوموند [3] درباره اقدام نظامي حزب خود اظهار داشت: «ما اطمينان داريم که رژيم ايران محکوم به فناست» (مرکز مطالعات و تحقيقات جنگ سپاه، 420 - 421 : 1373).
اين روزنامه درباره عملکرد حزب دموکرات کردستان و ساير گروههاي مخالف جمهوري اسلامي نوشت: «جنگ کردستان حداقل يک چهارم نيروي نظامي جمهوري اسلامي را به خود مشغول کرده است، بيش از سي هزار نفر به غير از پاسداران در عمليات استقرار امنيت در منطقه شرکت دارند. همه چيز به گونهاي جريان دارد مثل اين که مهاجمين کرد و سربازان عراقي براي درهم شکستن جمهوري اسلامي عمل ميکنند.» (همان منبع بالا: 426 - 427).
درگيريهاي مسلحانه گروهها و احزاب کرد نيز به همت نيروهاي مردمي و سپاه پاسداران پس از تلاش فراوان و تقديم شهداي فراوان خاموش گرديد و همان طوري که حضرت امام خميني (ره) فرموده بودند اصليترين مسئله به منظور حفظ نظام، بيرون راندن دشمن متجاوز بعثي بود که در دستور کار نيروهاي پاسداران قرار گرفت.
پی نوشته ها :
[1] Novel observator.
[2] Wallstreet - journal.
[3] Lemonde.
مرحله سوم جنگ 1362 - 67
مرحله سوم جنگ در حالي آغاز شد که دو راه حل براي خاتمه جنگ در اذهان سياست مداران و فرماندهان جنگ وجود داشت:
1- وارد خاک عراق شويم تا ضمن دور کردن نيروهاي دشمن از مرزهاي بين المللي به عوض اراضي خودي که در تصرف دشمن است با اراضي تصرفي معاوضهاي صورت پذيرد (مکانيزم مبادله زمين)
2- با مراجعه به سازمانهاي بين المللي و واسطه قرار دادن آن سازمانها به حقوق خود برسيم.
نظر عمومي مشاوران حضرت امام (ره) و شخص ايشان و فرماندهان بر ادامه جنگ تا پيروزي کامل و تنبيه متجاوز بود.
عمليات خيبر با قصد و نيت تصرف مناطقي با ارزش در داخل خاک عراق آغاز شد فرماندهان و طراحان نبرد فکر ميکردند اگر نيروهاي رزمنده، شرق دجله را تصرف و از هور عبور نمايند و جاده بصره را ببندند، بر سرزمينهاي نفت خير عراق مسلط خواهند شد اما آن برنامه موفق پياده نشد و نيمه کاره رها گرديد.
در مرحله ديگر، ورود به خاک عراق از ناحيه فاو مورد مطالعه قرار گرفت که اگر نيروهاي رزمنده، از طريق فاو به امالقصر برسند ارتباط دولت عراق را با دريا قطع مينمودند و از اين طريق، جمهوري اسلامي ميتوانست به خواستههاي بر حق خود برسد اما در تصرف فاو پيش روي بيش از کارخانه نمک امکان پذير نشد زيرا مقاومت نيروهاي بعثي به شدت زياد گرديد.
عمليات کربلاي 5 با اين نيت آغاز گرديد تا تنومه و بصره را تصرف نماييم. نيروهاي رزمنده تا نزديکيهاي بصره هم رسيدند ولي پيش روي بيشتر امکان پذير نگرديد.
در ناحيه شمال غرب، طرح عمليات تصرف حلبچه به مورد اجرا درآمد که سد دربندي خان عراق و سپس سد دوکان به تصرف درآيند تا حربه مناسبي براي فشار بر رژيم بغداد به دست آيد اما متأسفانه آن عمليات هم جواب نداد.
استفاده از شيوههاي غافل گيري در عمليات افندي و يا شيوههاي نبرد رودرو با قدرت نظامي در همه اين عملياتها مورد توجه بود که بنا به موقعيت جغرافيايي «زمين نبرد» روشي اتخاذ و مورد عمل واقع ميگرديد.
در کليه اين عملياتها، ناظران سياسي غربي و کارشناسان نظامي آنها حملات پي در پي نيروهاي رزمنده ما را مورد بررسي و مطالعه قرار داده تا ميزان پيشرفت و پيروزي ما را دريابند و همواره نگران اين مسئله بودند که ما در جنگ پيروز شويم. سياست قطعي آنها اين بود که جلوي ما را بگيرند. نخست با کمک تبليغات و فريب افکار عمومي جهان و ارسال تسليحات پيشرفته جديد و بعد از آن قصد و نيت آنها اين بود که حتي در صورت ضرورت، مستقيما با ما درگير جنگ شوند. اين مرحله به عقيده بسياري از کارشناسان مسائل نظامي و مشاوران حضرت امام (ره) يعني يک تحول بزرگ در جنگ که پيش از اين سابقه نداشت. نگراني غربيها از اين مسئله بود که ما جسارت ورود به خاک عراق را پيدا نمودهايم و تهديدهايي جدي براي خاک عراق پديد آوردهايم. توليد موشکهاي متوسط برد ما به حد توليد انبوه رسيده بود که ميتوانستيم شهرهاي عراقي را نيز مورد حمله قرار دهيم، لذا بايد به هر قيمتي شده جلوي پيش روي ما را بگيرند و نگذارند ما پيروز شويم.
به جنگ شهرها که از حوالي سالهاي 1364 آغاز گرديده بود و تا پايان جنگ هم ادامه داشت، جنگ نفتکشها هم اضافه شد تا منابع مالي ايران را قطع نمايند.
غربيها به نيروهاي عراقي موشکهاي اگزوسه و بمبهاي ليزري تحول دادند، فرانسويها هم هواپيماهاي سوپر اتاندارد براي اهداف بسيار دقيق تقديم صدام نمودند.
بسياري از نفتکشها، سکوهاي نفتي و بنادر صدور نفت ما را در اين جنگ از بين بردند که البته نيروهاي رزمي ما با اتخاذ سياست «مقابله به مثل» دشمنان را نيز آسيب پذير نمودند، در اين زمان بود که امريکا هم به طور غير رسمي وارد جنگ با ما شدند.
در هر حال آخرين اقدامي که عليه ما صورت گرفت و به منزله اخطار جدي امريکا به قطع جنگ بود، سرنگون کردن ايرباس مسافري ما به وسيله موشک پرتاب شده از ناو جنگي امريکاي بود.
حضرت آيت الله رفسنجاني در مصاحبهاي فرموده بودند که دلايل متعددي موجب شد قطعنامه 598 را بپذيريم و آتش بس برقرار گردد. يکي از مهمترين دلايل، تحولاتي بود که در جبهههاي جنگ رخ داد، از جمله بمباران شيميايي حلبچه که نيروهاي نظامي ما فهميدند در اين مورد نميتوانند مقابله به مثل نمايند. تدارکات ضعيف نيروهاي رزمي ما از نظر تسليحات، فقدان امکاناتي که بتوان دست به عملياتي تهاجمي زد، يقيني شدن اين موضوع که امريکا به هيچ وجه نميگذارد که ما در جنگ پيروز شويم. (نگين 5 ، 111 : 1382)
علاوه بر اينها برخلاف عمليات تهاجمي مرحله دوم جنگ، که نيروهاي نظامي ما اکثرا با پيروزيهاي درخشان و سريع مواجه بودند، در مرحله سوم در تهاجماتي که براي تصرف قسمتي از خاک عراق براي برقراري فشار لازم به تسليم صدام داشتيم، عموما به دليل مقاومت شديد نيروهاي بعثي و کمکهاي فراوان دنياي غرب و شرق و باز گذاشتن دست صدام در انجام هرگونه جنايت جنگي مثل بمبارانهاي شيميايي فراوان در جبههها و مناطق مسکوني مانند حلبچه، موفق به تثبيت و نگهداري موقعيت و مواضع تصرفي خود نبوديم و اگر موفق هم ميشديم تلفات انساني شديد بود. خستگي شديد نيروهاي رزمنده ما به دليل عملياتهاي ناموفق و مقاومتهاي سنگين مزيد بر علتها بود. در هر حال تحت تأثير مجموعه اين شرايط جنگي و مناسبات و روابط بين المللي آتش بس پذيرفته شد.
ويژگيهاي عمليات نظامي مراحل اول و دوم
1 - هر يک از عملياتهاي مذکور به لحاظ نظامي، از ويژگيهاي خاصي برخوردار بود. از جانب فرماندهان، کسب ابتکار عمل و تسلط بر دشمن به گونهاي طراحي شده بود که بر خلاف روشهاي رايج در عمليات کلاسيک، واجد خصوصيات بديع و بعضا تازه به شمار ميرفت. علت شکست عراق در اين عملياتها نيز در همين عامل نهفته بود. مثلا در عمليات ثامن الائمه (5 مهرماه 1360) انتخاب منطقه وسيعي که قبل از آن سابقه نداشت، يک ابتکار عمل و تصميم جديد به شمار ميرفت و لذا مبدأ تحولات بعدي در صحنه جنگ شد به طوري که اين عمليات زمينه و خاستگاه استراتژي عملياتي جديد و تاکتيکهاي ويژه گرديد.
2- عمليات طريق القدس که در هشتم آذر 1360 به اجرا درآمد؛ طراحي بديع عبور از زمين «رمل» به عنوان محور شمالي عمليات، يکي از ويژگيهاي اين عمليات محسوب ميگرديد که ناشي از خلاقيت و ابتکار تصميم گيرندگان جنگ بود که موجب دور خوردن دشمن و تضمين پيروزي عمليات گرديد، اين تاکتيک هم دور از انتظار دشمن بود. به باور صاحب نظران جنگ، حمله عراق به پل سابله، پس از گذشت چند روز از عمليات و پس از عقب نشيني از شمال رودخانه نيسان، اولين تحول در باور و نگرش دشمن محسوب ميشد، زيرا پس از اين فرماندهان عراقي براي ادامه حضور در مناطق اشغالي، نياز به تصميم گيري جديد داشتند.
3- عمليات فتح المبين که در دوم فروردين 1361 با ابتکارات تازه و جديد که در قبل مشاهده نشده بود، شکست سنگين ديگري را به عراق ديکته کرد که در گذشته سابقه نداشت. انتخاب تنگههاي عين خوش و دليجان به منظور حمله به عقبه دشمن و دور زدن توپخانه عراق به عنوان يک تدبير ويژه اتخاذ شد. اجتماع و تمرکز نيروهاي رزمنده در منطقه عمومي دزفول و شوش و شکستهاي قبلي عراق، نشان دهنده وقوع حادثه بزرگ ديگري در صحنه جنگ بود، در اثر اين تهاجم، ارتش عراق مجبور به عقب نشيني در بخش وسيعي از جبهه جنوب شد. بر اثر ابتکار عمل ايران، وضعيت نظامي به گونهاي شکل گرفت که آزاد سازي مناطق اشغالي به ميزان قابل ملاحظهاي تحقق يافت و با آزادي خرمشهر و غرب رودخانه کارون تکميل گرديد.
4- در آستانه عمليات بيت المقدس، دشمن در معرض از هم گسيختگي قرار داشت به خصوص که منطقه عملياتي انتخاب شده از وسعت قابل ملاحظهاي برخوردار بود. اين منطقه و منطقه فتح المبين، حدودا بيست و پنج برابر منطقه عملياتي ثامن الائمه وسعت داشتند. در مرحله آزادسازي، معضل اصلي ارتش عراق، غافل گيري در برابر ابتکارات و کاربرد تاکتيکهاي نو و جديد از جانب فرماندهان جمهوري اسلامي ايران بود زيرا در اين حمله، تدابير عبور از رودخانه کارون و تعيين «زمين جنوب جاده حسينيه تا کوشک و پادگان حميد به عنوان قلب منطقه» که تشخيص هدف عمليات را در ذهن دشمن با ابهام رو به رو ساخت، ابتکار ويژه محسوب ميشدند. انتخاب «قلب منطقه» عراق را در اين ابهام قرار ميداد که هدف ايران حمله به کدام ناحيه است؟ اين عمليات که در دهه ارديبهشت 61 شروع شد، در سوم خرداد 61 پس از بيست و سه روز نبرد سخت و طولاني و در چهار مرحله به پايان رسيد و سرانجام خرمشهر آزاد شد.
با آزاد سازي خرمشهر و برتري سياسي - نظامي ايران، که يکي از اهداف آن پايان درگيري بود، پيش بيني ميشد که زمينه اتمام جنگ فراهم آيد و قدرتهاي بزرگ پايان جنگ را به طور جدي و با در نظر گرفتن عدالت و تنبيه متجاوز و پرداخت غرامت پي گيري نمايند، همان گونه که در مورد بسياري از جنگهاي بين المللي چنين شد. اما اين واقعيت در مورد ايران جامه عمل به خود نپوشيد به طوري که امريکا و غرب در راستاي حفظ حکومت عراق و فشار بر جمهوري اسلامي ايران تلاشهاي خود را آغاز کردند. در واقع امريکا به عنوان عضو موثر و صاحب نفوذ در شوراي امنيت سازمان ملل، بدون توجه به خواستههاي قانوني ايران، در پي تحميل مذاکره بدون شرط بر اين کشور بود. افزون بر اين، قدرتهاي بزرگ به دليل موضع برتر جمهوري اسلامي ايران مايل بودند، مذاکرات در شرايطي انجام شود که جمهوري اسلامي فاقد برتري نظامي باشد. از اين رو، اراده قدرتهاي جهاني و کشورهاي منطقه در راستاي جلوگيري از پيروزي نظامي ايران و تقويت توان نظامي عراق قرار ميگرفت. بدين ترتيب، امريکا و شوروي کمکهاي اقتصادي، نظامي و اطلاعاتي فراواني را در اختيار عراق قرار دادند. هدف آنها از اين اقدام، ايجاد توازن قوا بين دو کشور و اعمال فشار بر ايران و عراق براي پايان دادن به جنگ بود (نگين 3 ، 44 : 1381).
حتي قطعنامه 497 که در آن از ايران و عراق خواسته بود فورا از هر گونه کاربرد بيشتر زور خودداري و مناقشه خود را از راههاي مسالمت آميز حل کنند، نشان دهنده آن بود که اشغال بخش وسيعي از ايران با نقشه قبلي با هدف تسليم شدن ايران صورت گرفته است. اين قطعنامه بدين معني بود که امريکا و متحدان اروپايي آن قصد دارند اراده خود را در پوشش حقوق بين المللي به جمهوري اسلامي تحميل کنند. (نگين 3 ، 23 : 1381).
بنابراين تلاش عراق و مجامع بين المللي و کشورهاي منطقه براي طرح مسئله صلح، نه از روي اعتقاد، بلکه به دليل شرايط حادي بود که آنها را در موضع ضعف قرار داده و منافعشان را تهديد ميکرد.
پس از اجراي دو عمليات فتح المبين و بيت المقدس و از بين رفتن برتري نظامي عراق، شوراي امنيت قطعنامه 514 را در 22 تير ماه 1361 تصويب نمود و در آن خواستار آتش بس و عقب نشيني دو کشور به مرزهاي بين المللي شد. قبل از صدور اين قطعنامه و پس از آزادسازي خرمشهر، صدام وادار به عقب نشيني سراسري گرديد و به سرعت 2500 کيلومتر مربع از 5000 کيلومتر مربع مناطق اشغالي ايران را تخليه کرد. در حقيقت عمليات بيت المقدس، عراق را وادار به عقب نشيني سراسري نمود زيرا ناچار به اقداماتي گرديد تا سه نقطه ضعف عمده خود را مرتفع نمايد:
1- با اتخاذ خطوط پدافندي مناسب متکي به عوارض طبيعي در نوار مرزي از فکه به بالا، رخنه پذيري خود را منتفي نمايد.
2- طول خطوط پدافندي خود را عملا کاهش دهد.
3- موجب صرفه جويي در نيرو و در نتيجه ايجاد نيروي احتياط متحرک در سپاههاي رزمي خود گردد. (مرکز مطالعات و تحقيقات جنگ، 33 : 1379).
در واقع اين نوع نبرد مردمي نيروهاي ايراني بود که اجازه چنين تحرکاتي را ميداد و البته نه به سادگي بلکه با مطالعات زياد موفق شدند در رزمي شبانه و با پياده رويهاي طولاني دشمن را دور زده و او را غافلگير نمايند. نيروهاي رزمي ما به دليل محاصره اقتصادي و کمبود تسليحات نظامي قادر نبودند از همان شيوه و تاکتيکهاي کلاسيک استفاده نمايند و لذا با آن که زمان درگيريها طولانيتر و شهداي بيشتري تقديم اسلام ميگرديد، اما به هر حال نتيجه دلخواه را به دست ميآوردند.
درست به دليل همين نابرابري در تسليحات نظامي بود که اولا اين جنگ را يک جنگ نابرابر و غير عادلانه ميخواندند زيرا عراق از نظر تجهيزات و نيروهاي سازمان يافته توانايي فوق العاده زيادي نسبت به ايران داشت و ضمنا از حمايتهاي تسليحاتي غربيها و شرقيها برخوردار بود و ثانيا بهترين روش مبارزه با دشمن، جنگ زميني و فرسايشي بود. وجود نيروهاي انقلابي و جوانان پرشور که بعضا در دوران انقلاب کار چريکي ميکردند (نگين 5 ، 119 : 1382) اوايل جنگ يگانهاي رزمي درست کردند و با ارتش تا بن دندان مسلح به مبارزه پرداختند. علاوه بر اينها وجود نيروهاي مؤمن و وفادار در ارتش ايران بود که همه اين نيروها به کمک يکديگر توانستند در برابر نيروهاي متجاوز عراق مقاومت و پايداري نمايند.
مرحله دوم در حالي به پايان ميرسيد که براي نخستين بار پرسش در مورد ادامه جنگ پس از فتح خرمشهر را مسئولين و فرماندهان در جلسه حضوري با امام (ره) به بحث گذاشتند (صبح صادق، 25 شهريور 68 : 1381). چنين به نظر ميرسيد عراق که به عنوان متجاوز و اشغال گر در خاک ايران حضور داشته،اکنون با شکست او و آزاد سازي بخش وسيعي از مناطق اشغالي، ديگر ضرورتي براي ادامه جنگ وجود ندارد واقعيت حاصل از رفتار عراق و آمريکا پس از پيروزي انقلاب اسلامي و در نهايت وقوع جنگ در روند تداوم آن، پس از آغاز و پيشروي عراق در خاک جمهوري اسلامي، ذهنيت و تصورات خاصي را به وجود آورده بود که اين پديده آثار زيادي در نحوه مقاومت در برابر تجاوز عراق و پس از آن حمله به دشمن در مناطق اشغالي و سپس عراق در مرحله تصميم گيري پس از فتح خرمشهر، بر جاي نهاد. در واقع ماهيت جنگ و تلاش امريکا با کمک عراق براي حمله به انقلاب و نظام نوپاي جمهوري اسلامي، موجوديت نظام و انقلاب را مورد تهديد جدي قرار داده بود از طرف ديگر واکنش سازمان ملل متحده و ساير مجامع بين المللي در مورد تجاوز عراق و حمايت ضمني از عراق، هر گونه اعتماد نسبت به اين مجامع را از ميان برده بود. به همين دليل پس از فتح خرمشهر، اين اعتماد وجود نداشت که حقوق ايران شامل محکوميت صدام به عنوان متجاوز، پرداخت غرامتهاي وارده و عقب نشيني کامل از خاک ايران تا پشت مرزهاي بين المللي ادا گردد.
در اينجا نقش نيروهاي رزمنده و آمادگي و شور و اشتياق آنان در نبرد با دشمن هر گونه ترديد در ادامه جنگ تا نابودي کامل دشمن را از بين ميبرد. در همين رابطه آيت الله هاشمي رفسنجاني در مصاحبهاي فرموده بودند: «روحيه نيروهاي مسلح مسئله سوم بود. ارتشيها ميگفتند: بايد از حيثيت خود دفاع کنيم. سپاهيها و خانوادههايي که شهيد داده بودند، حاضر نبودند جنگ پايان يابد. اين اميدواري در رزمندگان بود که به کربلا برسند. قانع کردن نيروهاي مسلح براي توقف جنگ کار اساسي نبود.» (نگين 5 ، 107 : 1382)...
و يا در جايي ديگر فرموده بودند: «امام (ره) هم بر اساس مسائلي که در ذهن مبارکشان بود، فکر ميکردند حال که صدام حسين تجاوز را آغاز کرده است، هم بايد دفع تجاوز کرد و هم براي ملت عراق آزادي آورد.» (همان منبع).
تحليل حضرت امام (ره) اين بود که نيروهاي ارتش عراق به محض برقراري آتش بس در خاک ايران ماندگار خواهند شد و بيرون نميروند و دوباره با تجهيز مجدد حمله ميکند و تجاوز خود را ادامه ميدهد. اين تحليل را فرماندهان و مشاوران امام و همه نيروهاي رزمي قبول داشتند و لذا مرحله سوم جنگ با اين هدف که عراق را مجبور به عقب نشيني کامل از تمام اراضي اشغالي نماييم و جنگ را تا نابودي تجاوزگر ادامه دهيم، آغاز گرديد.
نتيجه گيري
در شش ماه نخست جنگ، نيروهاي رزمنده اعم از ارتشيان، بسيجيان و جهادگران به خوبي دريافتند که به دليل فقدان لوازم و ادوات جنگي در مقابل دشمني که طي ساليان گذشته خود را تا بن دندان تجهيز نموده و در زمينه نيروهاي مکانيزه زميني، هوايي و دريايي از آمادگي کامل برخوردار است. به هيچ وجه قادر نيستند با تفکر و شيوههاي کلاسيک، نبرد و مقابله نمايند؛ زيرا يک جنگ کلاسيک بر ابزار متکي است و ابزار و ادوات جنگي محور تاکتيکها ميباشد و لذا هر کدام از طرفين نبرد که از تجهيزات و تسليحات برتري برخوردار باشد پيروز است.
تحريم اقتصادي و نظامي ايران از طرف امريکاييان از يک سو و سازمان و ساختار ارتش وابسته به امريکا از سوي ديگر، اين اجازه را به ما نميداد که بتوانيم با تفکر کلاسيک با عراق نبرد نماييم لذا با وجود نيروهاي رزمنده انقلابي و شهادت طلب فراوان که به دستور رهبري انقلاب براي دفاع از کيان کشور و انقلاب و نظام اسلامي به سوي جبهههاي نبرد هجوم آورده بودند، هيچ انديشه نظامي بهتر از آغاز جنگ چريکي، به دست آوردن ابتکار عمل و طراحي نقشههاي جنگي کاملا بديع و ابتکاري وجود نداشت.
از آغاز سال 1360 تفکر جديد دفاعي مبتني بر جنگ چريکي به ظهور رسيد و اين عظيمترين نقطه عطف تاريخ جنگ تحميلي بود. اين تفکر بعد از ناکامي تفکر و تجربه پيشين در آزاد سازي مناطق اشغالي به فرماندهي بنيصدر و پديد آمدن بنبست و موجب تحولي در صحنههاي نبرد با دشمن گرديد که در نتيجه آن، پيروزيهاي متعددي يکي پس از ديگري نصيب رزمندگان اسلام شد.
تفکر جنگ چريکي با الهام از مبارزات چريک شهري و مبارزات سياسي دوران انقلاب توانست علي رغم کمبود تجهيزات جنگي و با تکيه بر ابزار سبک نظامي، سنت شکني کرده و به خلق ابتکارات و توانمنديهاي زيادي دست بيايد.
اگر حمايتهاي ابرقدرتها و در رأس همه آنها امريکاييان از رژيم بعثي عراق نبود و اگر اين رژيم را از نظر سياسي - اقتصادي و نظامي حمايت همه جانبه نميکردند، بدون ترديد در همان سالهاي اوليه جنگ، رژيم صدام به پاي ميز مذاکره کشانيده و جنگ با صلحي پايدار، خاتمه پيدا ميکرد. اما هرگاه ما در جبههاي پيروز ميشديم. تمام تلاشهاي قدرتهاي جهاني در محکوميت ما و خنثي نمودن شهد اين پيروزي به کار گرفته ميشد، علاوه بر اينها رژيم صدام با استفاده از توان علمي و تکنولوژي آنها به فناوري توليد سلاحهاي شيميايي دست يافت و براي اولين بار در شهريور 1362، از آنها به صورت نسبتا وسيع استفاده کرد. از ديدگاه قدرتهاي جهاني پيروزي ما در جنگ ميتوانست براي کشورهاي منطقه خطرناک باشد چرا که الگوي سياسي حکومت گران ايراني ميتوانست بر آنها تأثير مثبت بگذارد و اين براي غرب يک باخت سياسي بود که بايد با آن مقابله ميشد.