برقراري نظام مقتدر اسلامي; نعمتي بدون پيشينه
انسان ارزش نعمتي را وقتي درك مي كند كه ضدّش را هم ديده باشد. انسان وقتي ارزش سلامتي را درك مي كند كه يك مريضي كشيده باشد; وقتي ارزش سيري را درك مي كند كه گرسنگي كشيده باشد; ارزش آب خنك را وقتي مي داند كه تشنه شده باشد، وگرنه انساني كه سيراب است و يك جا نشسته و هوا هم سرد است، بگويند يك ليوان آب سرد خنك چقدر خوب است، درك درستي از آن ندارد; چون هوا سرد است و احتياجي هم به آب سرد نيست. يا اگر ـ خداي نكرده ـ انسان بيماري پيدا كند آن وقت مي فهمد سلامتي چه نعمت ارزشمندي است!
شما ـ الحمدللّه ـ در دوران برقراري حكومت اسلامي زندگي مي كنيد و شايد همه يا بيشتر شما هم در همين دوران متولد شده باشيد. دوران قبلي را نديده ايد كه چه دوراني بود تا بدانيد خدا چه نعمتي به ما داده است. خوب است گاهي از ديگران بپرسيد كه در آن دوران چه بر متديّنان مي گذشت و خداي متعال به بركت پيروزي انقلاب اسلامي، چه نعمت عظيمي به مردم ما داد و در سايه برقراري اين نظام، چه به مسلمانهاي همه دنيا داد. اينها دو تا مطلب بسيار مهم هستند كه هر قدر درباره شان بينديشيم كم است.
اجمالا عرض مي كنم: امروز در دانشگاه شما نماز خواندن، عبادت كردن، احكام ديني ياد گرفتن و حمايت از دين يك افتخار است; اما روزگاري بود كه اگر كسي در دانشگاه صحبت از دين مي كرد مسخره اش مي كردند; اگر مي خواست نماز ظهرش را در دانشگاه بخواند جرئت نمي كرد; چون ديگران به او مي خنديدند و مسخره اش مي كردند; مي گفتند: تو هنوز نماز مي خواني؟ اُمّي هستي! دهاتي هستي! و مسائل ديگري كه نه فرصت گفتنش هست و نه تاب شنيدنش. به هر حال، چنين دوراني بود.
از طرف ديگر، نه تنها در ايران اصلا اميدي نبود براي اينكه اسلام به عنوان يك قانون كشوري مطرح شود و كساني به نام «دين» حكومت كنند، در ساير كشورهاي اسلامي هم اصلا كسي خوابش را نمي ديد.
ايثارگريهاي مردم مسلمان ايران; افسانه سازيهاي تاريخي!
من به عنوان نمونه، يك مورد كوچك را مي گويم: من وقتي طلبه شده بودم قدري با تاريخ اسلام آشنا بودم. يك داستان براي من بسيار شگفت انگيز بود و به صورت رؤيا جلوه مي كرد كه چنين چيزي چطور ممكن بوده است! و آن داستان حنظله غسيل الملائكه بود. ماجرا در جنگ «اُحد» اتفاق افتاد. جنگ اُحُد جنگي بود كه درست در دروازه شهر مدينه ـ اكنون احد جزو شهر شده است ـ رخ داد. ميدان جنگ مجاور شهر بود و چندان فاصله اي با آن نداشت. وقتي جنگ شروع شد مسلمانها وارد صحنه شدند و سنگربندي كردند. جواني بود به نام حنظله; جوان نورسته اي كه از قراين برمي آيد تازه به استقلال رسيده بود، فرض كنيد حدود بيست سالش بود. اين جوان تازه عروسي كرده بود. شب عروسي اش عده اي از مسلمانها براي جنگيدن به جبهه احد رفته بودند. او شب را در مدينه ماند، طبق رسم هايي كه بود ـ به هر حال ـ بايد عروس و داماد در شب زفافشان همديگر را ببينند. صبح با عجله به طرف ميدان جنگ احد آمد، در حالي كه فرصت نكرده بود غسل كند. در همان حال جنابت وارد ميدان شد و به جنگ رفت و به شهادت هم رسيد. پس از شهادت او، پيامبر اكرم(صلي الله عليه وآله) فرمودند: مي بينم فرشتگان آسمان را كه حنظله را از جنابت غسل مي دهند و به اين مناسبت، او را «غسيل الملائكه» ناميدند; يعني كسي كه فرشتگان او را غسل دادند.
اين داستان براي من عجيب بود كه جواني در آن زمان جواني اش، در شب عروسي هنوز غسل نكرده بيايد وارد ميدان جنگ شود. دست كم صبر مي كرد دو ساعت بعد; مثلا، صبحانه اي مي خورد، خودش را آماده مي كرد، بعد به جبهه مي رفت. اين چه اشتياقي بود كه هنوز غسل نكرده به ميدان جنگ رفت و شهيد شد؟ اين براي ما به صورت اسطوره جلوه مي كرد كه مگر مي شود انسان اين قدر به جهاد و شهادت اشتياق داشته باشد و سر از پا نشناسد، آن هم شب عروسي اش؟
در دوران طلبگي، هميشه اين داستان در ذهن من بود كه چقدر مسلمانهاي صدر اسلام فداكار بودند! چقدر از خودگذشته بودند! در مقابل وظيفه جهاد، لذتهاي دنيا برايشان ارزشي نداشت! تا اينكه ماجراي دفاع مقدّس اتفاق افتاد و كساني در اين دوران، در كشور ما پيدا شدند كه حنظله غسيل الملائكه به گرد پاي آنها هم نمي رسد. اگر ما يك نفر در تاريخ اسلام به نام حنظله غسيل الملائكه داريم، در دوران دفاع مقدس، صدها و هزارها جوان هايي داريم كه حنظله بايد خدمتگزار آنها باشد، از لحاظ ايثار و شهادت طلبي و داستانهاي عجيبي كه هر كدام آنها درسي براي زندگي است، و اينها به بركت انقلاب و به بركت نَفَس حضرت امام(قدس سره)كه به مردم خورد، روحشان را عوض كرد و آمادگي هرگونه فداكاري و شهادت طلبي پيدا كردند و عاشقانه به ميدان جنگ رفتند.

جوانان كشور اسلامي; مقايسه وضعيت دوران دفاع مقدّس و پس از آن
اين مقايسه آن دو حال: از يك طرف، عظمت اين نعمت را به ما نشان مي دهد كه نعمت انقلاب به وجود رهبريهاي حضرت امام(قدس سره) و آن حال و شور و هيجان و شوق و اشتياقي كه در مردم به وجود آمده بود چقدر ارزشمند بود و چه معجزهها آفريد! و از يك طرف، وضعيت حال جواناني اين چنين! البته اينها چيزهاي نادري است، ولي به هر حال، همين هم براي ملت شهيد داده و انقلاب كرده خسران است كه بعضي از جوان هايش را شما ببينيد به جاي اينكه به اوج شكوفايي معنوي و اخلاقي و روحي برسند در وادي ديگري وارد مي شوند. اين سير صعودي و نزولي ـ كه مي توانيد آن را به صورت يك منحني ترسيم كنيد ـ كم و بيش در همه جوامع وجود دارد.
صعود و نزول جوامع
در قرآن كريم هم مطلبي شبيه اين معنا داريم: در سوره حديد مي فرمايد: (أَلَمْ يَأْنِ لِلَّذِينَ آمَنُوا أَن تَخْشَعَ قُلُوبُهُمْ لِذِكْرِاللَّهِ وَ مَا نَزَلَ مِنَ الْحَقِّ وَلَا يَكُونُوا كَالَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ مِن قَبْلُ فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ وَكَثِيرٌ مِّنْهُمْ فَاسِقُونَ) (حديد: 16) ترجمه آيه اين است: آيا وقت آن فرا نرسيده است كه مؤمنان دل هايشان خشوع پيدا كند، نرم شود، در مقابل ياد خدا دل هايشان فرو بشكند، خشوع پيدا كند و مثل گذشتگان از اهل كتاب ـ منظور يهود و نصاراست ـ نباشند كه زمان طولاني بر آنها گذشت و دل هايشان سخت شد (فَقَسَتْ قُلُوبُهُمْ) و قساوت پيدا كرد و بسياري از آنها به فسق و فجور گراييدند؟ حال گذشتگان را ترسيم مي كند. كه از اينها برمي آيد كه پيامبران آمدند آنها را هدايت كردند و رشد معنوي دادند، ولي در اثر مرور زمان تغيير كردند. تعبير قرآن اين است كه (فَطَالَ عَلَيْهِمُ الْأَمَدُ)، زماني بر آنها طولاني گذشت تا اينكه دل هايشان سخت شد. اين شبيه همان معناست، گويا يك منحني را ترسيم مي كند كه اينها اول رشد كردند و به كمالي رسيدند و بعد زمان كه طولاني شد، آرام آرام دوباره رو به انحطاط برگشتند.
لزوم عبرت آموزي از تاريخ
البته اينها هيچ كدام جبرآور نيست و رفع تكليف هم از ما نمي كند، فقط براي اين است كه از گذشتگان عبرت بگيريم. اينكه خداي متعال وقتي به هر جامعه اي نعمت هايي مي دهد، اول قدرداني مي كنند، مثل مريضي است كه تازه از بستر بيماري در آمده، قدر سلامتي را مي داند. وقتي مريض است مدتي بايد پرهيز كند، درد و ناراحتي تحمّل كند، با خود شرط مي كند كه اگر سالم شد ديگر مواظب باشد ـ مثلا ـ بد خوراكي نكند تا مريض نشود، يا خوب مسواك بزند و مواظب باشد تا دندان هايش خراب نشود. ولي پس از مدتي يادش مي رود، چند وقتي كه مزه سلامتي را چشيد و كم كم به آن عادت كرد، با خود مي گويد: اگر امشب مسواك نزدم مهم نيست... بعد از چندي دوباره همان قضيه تكرار مي شود.
در مسائل اجتماعي هم چيزي از همين قبيل وجود دارد. كساني كه سختيهاي دوران پيش از انقلاب را كشيدند، اوايل انقلاب قدر اين نعمت را دانستند، حاضر شدند براي حفظ اين نظام، از همه چيزشان بگذرند. آن قدر مردم فداكاري كردند كه داستان هايش خواندني و شنيدني است. انقلاب كه پيروز نشده بود و شركت نفت در اعتصاب بود، نفت پيدا نمي شد و در سرماي زمستان، مردم بايد صفها مي كشيدند; نفت را جيره بندي كرده بودند. اما بعضي جوانها همان نفت خودشان را به خانه فقرا، پيرزنها و افراد ناتوان مي بردند; خودشان سرما مي خوردند و يك گالن نفتي كه داشتند به همسايه ضعيفشان مي دادند كه او سرما نخورد. آن صحنهها چقدر زيبا بود! يك ظرف نفت براي ما قيمت ندارد، اما تحمّل سرما و اينكه انسان ظرف نفتي را كه سهم خودش است به همسايه پيرزنش بدهد، خيلي زيباست!
سير صعودي ارزشها و فرهنگ در كشور ما
به هر حال، نمونههاي زيادي هست، براي هر كسي متناسب با زندگي خودش. مرزها شكسته شد و كار به جايي رسيد كه از بودجه همين خانوادههاي شهدا ـ كه اينها در واقع، وارثان اصلي اين كشور هستند ـ از بودجه متعلّق به ملتي كه اين همه شهيد داده است، جوايزي تهيه مي كنند به نام يك نهاد دولت اسلامي، هديه مي كنند به بعضي از اشخاصي كه سوابق فاسدي در دوران رژيم گذشته و الان دارند! بعضي اشخاصي كه سوابق فاسدي در دوران رژيم گذشته داشتند و الان هم در دوران انقلاب، در خارج از كشور يا در داخل، به كارهاي ضدّ اخلاقي مشغول هستند، وقتي مي آيند اينها را احترام مي كنند و برايشان جشن مي گيرند.
وظيفه ما در دوران افول ارزش ها
اول بنا شد مواظب باشيم خودمان نلغزيم; دوم دست دوستمان را بگيريم كه نلغزند; سوم دست كساني را كه لغزيده اند بگيريم، بلندشان كنيم.
از سوي ديگر، بايد سعي كنيم شرايط اجتماعي به گونه اي فراهم شود كه نتوانند كساني از اين شرايط سوء استفاده كنند و عليه ارزشهاي اسلامي قدم هايي بردارند. اين كاري عظيم است، وظيفه اي است بزرگ، ولي به هر حال، وظيفه واجبي است كه به گردن نسل جوان است. صرف اينكه بگوييم در همه جوامع اين جور چيزها پيش آمده است، اين مجوّزي نمي شود كه ما آن كارها را انجام بدهيم و در نتيجه، بلغزيم. درست است كه مثل يك سنّت تاريخي مي ماند كه در همه جوامع، اين سير نزولي و صعودي وجود داشته است، ولي به هر حال، هيچ وقت تكليف را از دوش كساني برنداشتيم. اين هشداري است كه ما توجه داشته باشيم و بترسيم از اينكه خودمان مبتلا بشويم! چون نظيرش براي ديگران پيش آمده است. مواظب باشيم ما مبتلا نشويم! هيچ وقت اين تجويز نمي كند كه چون ديگران شدند، پس ما هم مبتلا مي شويم.
قرآن اين همه داستان گذشتگان را كه نقل مي كند، مي فرمايد اينها به عذابها و نكبت هايي مبتلا شدند: (وَمَا كَانَ أَكْثَرُهُم مُّؤْمِنِينَ) (شعراء: 8) كساني كه مبتلا شدند براي اين بود كه بيشترشان ايمان به خدا نداشتند، به دستورات دين عمل نمي كردند. اين معنايش آن نيست كه شما مجاز هستيد مثل ما بشويد; معنايش اين است كه شما مثل آنها نشويد.
وظيفه ويژه نسل جوان در عصر حاضر
همين طور در زمينه سياسي، ما به استقلالي رسيده ايم، به عزّتي رسيده ايم كه بيان آن داستان مفصّلي است. ما در نظر مردم دنيا چقدر پست بوديم، ما را به حساب نمي آوردند، نوكر آمريكا بوديم، هر چه او مي خواست مي شد. اما پس از انقلاب، كشور قدرتي در مقابل قدرت آمريكا شد. ايران چنان عزّتي پيدا كرد كه وقتي امام(قدس سره)سخنراني مي كرد رئيس جمهور آمريكا كارهايش را تعطيل مي كرد و گوش مي داد، ببيند امام چه مي گويد. در معادلات سياسي بين المللي، ايران جايگاه مهمي پيدا كرد. الحمدللّه هنوز هم تا حد زيادي اين عزت براي ما در سطح بين المللي محفوظ است. اين همه كه آمريكا با ايران دشمني مي كند، باز مي بينيد ما در روابط ديپلماتيكمان، حتي با كشورهاي اروپايي، موفقيتهاي بزرگي نصيبمان مي شود، به كوري چشم آمريكا! ولي به هر حال، اينها در معرض خطر قرار دارند. اگر بخواهيم اين عزّت در سطح بين المللي، آرامش و اطمينان خاطر در سطح رواني جوانانمان، پيشرفتهاي اخلاقي، معنوي، و همين طور پيشرفتهاي اقتصادي، علمي، اختراعات و بسياري از چيزهايي كه در دوران پس از انقلاب نصيب مردم ما شد، اينها هم محفوظ بماند و هم سير صعودي داشته باشد، ما بايد همّت كنيم. هيچ كس از خارج نمي آيد اينها را براي ما تضمين كند. اين بستگي به نسل جوان ـ بخصوص ـ دارد كه در آينده همّت كند اين ارزشها را حفظ كند و خودشان راه را ادامه دهند و در جهت ارتقائش و تعالي اش همّت بگمارند، زحمت بكشند و اين حركت تكاملي را ادامه دهند.
اما اگر روحيه راحت طلبي، تن آسايي و تنبلي در ما پيدا شد يا روحيه وازدگي، عدم استقلال، تقليد كوركورانه از ديگران و چيزهايي از اين قبيل، همه اينها در معرض خطر قرار مي گيرد. خدا هيچ ضمانتي نكرده است نعمت هايي را كه به مردم مي دهد الي الابد حفظ كند. مادام كه خودشان در جهت حفظ آن نعمتها فعاليت مي كنند، خدا هم كمك خواهد كرد. اما اگر خودشان نخواستند، خدا آنها را برايشان حفظ نخواهد كرد.
ما از يك سو، بايد بركات اين انقلاب را هميشه به خاطر داشته باشيم و خدا را شكر كنيم كه در چنين زماني زندگي مي كنيم كه به بركت خونهاي شهدا، امنيت، آسايش و وسايل تكامل معنوي برايمان فراهم شده است، و از سوي ديگر، بايد نگران اين باشيم كه مبادا در اثر ناسپاسيها و كفران نعمت، اين نعمتها از دستمان برود! به هر حال، دغدغه انجام وظيفه داشته باشيم كه آيا تكليفي را كه به عهده ماست و خدا از ما مي خواهد، درست انجام مي دهيم، يا خداي نكرده ـ كوتاهي مي كنيم؟
اين ايام كه ايّام تجديد ميثاق با ولايت است، عيد ولايت، و پيروزي انقلاب اسلامي است، بايد براي ما هم عيد ميثاق جديدي باشد. خاطره اين حوادث وقتي تكرار مي شود، بزرگداشت خواطر گذشته كه به نام «عيد» يا به نامهاي ديگري در طول تاريخ مي ماند، براي اين است كه نظير آن حوادث را ما در زندگي خودمان داشته باشيم و از بركاتش استفاده كنيم.
جا دارد در ايّام پيروزي انقلاب اسلامي و در زماني كه ارزشها و هنجارهاي ديني احيا گرديد، شكرگزار اين نعمت باشيم و با خداي خود پيمان ببنديم كه شكرگزار نعمتهاي الهي باشيم. در اين ايّام، باز تجديد ميثاق كنيم كه پيرو ولايت باشيم. اين خاطره را هميشه در ذهن خودمان تجديد كنيم. ما امروز بايد فرمان رهبرمان را به جاي فرمان امام زمان (عجل الله تعالی فرجه الشریف) از جان و دل گوش كنيم و سعي كنيم در راه دستاوردهاي انقلاب و ارزشهاي اسلامي و اطاعت از مقام رهبري از هيچ چيزي مضايقه نكنيم.
پی نوشت:
1ـ امام خميني، صحيفه نور، ج 14، ص 60، سخنراني 22 بهمن 1359.
2ـ محمّدباقر مجلسي، بحارالانوار، ج 60، ص 126، روايت 14، باب 32.